آن چیزی که شما را به سمت جلو می برد ایمان است. همه چیز از ایمان شروع می شود. آن چیزی که لازم است، انتقال ایمان خودمان است به دیگران. آیا فکر می کنید اگر ایمان ضعیفی به کار داشته باشید می توانید اطلاعات درست را انتقال بدهید؟ پس از چند سال کار در NM من هر روز با ایمانم می افزایم.
چرا همه می گویند فلان لیدر بمب انرژی است؟ چرا External Motivation دارد؟ چرا وقتی کنارش می ایستید انرژی شما چند برابر می شود؟
این بخاطر ایمان درونی اوست.
این مهم است که ابتدا باید اول Internal Motivation خود را کنترل کنید و بعد آن را به دیگران انتقال بدهید.
چگونه می توانید ایمان به کار و ایمان به درآمد حاصل از Network Marketing را در خود ایجاد و این ایمان را حفظ کنیم؟ فقط با: Sustaining your believe
1- بر روی تخت خواب مرگ خود بخوابید Get on your deathbed
اگر فکر کنید هیچ وقت قرار نیست بمیرید هیچ وقت برای چیزی تلاش نمی کنید. اگر قرار بود بازیکنان بسکتبال ساعت ها وقت بازی داشته باشند هیچ وقت تلاش نمی کردند. بازیکنان بسکتبال می دانند بازی بالاخره تمام می شود و اگر خواهان پیروزی نباشند هیچ وقت هم پیروز نمی شوند.
No one has permanent life
هیچ کس زندگی جاودانه ندارد و همه می میرند.
چه کسی می تواند گارانتی دهد که من تا فردا زنده هستم؟
اگر کسی قادر بود گارانتی بدهد که ما چقدر در این دنیا می مانیم دیگر زندگی معنا نداشت. به ما می گویند در همان مدتی که به عنوان اشرف مخلوقات بر روی زمین زندگی کردی چه کاری انجام دادی؟ ما همه فکر می کنیم فرصت کافی داریم تا در این دنیا خوبی کنیم و پاداش این خوبی ها در آخرت برای خود بخریم ولی هیچ کس نمی داند تا چه موقع زنده است. پس از خود این سوال را بپرسید: اگر فردا آخرین روز زندگی شما بود چه می کردید؟
آیا فرصت دارید خود را قدرتمند کنید تا به دیگران خدمت کنید؟ آیا فرصت دارید کارهای بد خود را جبران کنید و کارهای خوب انجام دهید؟
پس خوب فکر کنید:
همه ما فکر می کنیم زندگی یک بازی است که تمام نمی شود.
Someday I’ll do this
Someday I’ll do that
یک روز این کار را می کنم، آن کار را می کنم. چه کسی می تواند گارانتی بدهد که ما تا آن روز زنده هستیم یا نه؟ هیچ کس نمی تواند. پس:
Do it now
الان انجام بده!
وقت را از دست ندهیم. نگوییم:
یک روز می خواهم زندگی او را تغییر بدهم.
یک روز می خواهم به دیگران کمک کنم.
یک روز می خواهم رییس کار خودم باشم.
یک روز می خواهم پولدار بشوم.
یک روز می خواهم دنیا را بگردم.
این روز هیچ وقت نمی آید.
این یک روز همین حالاست.
That someday is today
2- گرسنه بمانید Staying hungry
شما باید همیشه چیزی را نداشته باشید تا به خاطر آن صبح از خواب بیدار شوید. هر صبح باید به این خاطر از خواب بیدار شوی که چیزی را بدست آوری. پس گرسنه بمانید. زمانی که در زندگی احساس سیری کردی دیگر تمام است. باید هر لحظه از زندگی تو دارای Vision باشد، شما می توانید Vision و هدفهای خود را تغییر دهید ولی هیچ لحظه ای از زندگی نباید بدون هدف سپری شود.
3- به خودت یه دروغ حقیقی بگو Tell yourself true lie
به داستانهایی فکر کن که می خواهی همانطور باشی. مغز ما فرق خوب و بد را تشخیص نمی دهد. هر چیزی را به مغز بگویی همان را باور می کند.مغز مثل کامپیوتر است، برنامه نویسی کامپیوتر می گوید: 4=2+2 اما اگر به کامپیوتر برنامه بدهند که 5=2+2 هر وقت 2 را با 2 جمع کنیم کامپیوتر جواب را 5 می دهد. اگر به مغز خودتان بگویید و آن را تکرار کنید که شما آدمی موفق هستید و پولدار، مغز شما آن را باور می کند. مغز دو قسمت دارد:
1- ذهن هشیار Conscious نیمکره چپ
2- ذهن نیمه هوشیار Sub Conscious نیمکره راست
نیمکره چپ روزی 60000 تفکر را دریافت می کند.
نیمکره راست روزی 2000 تفکر را دریافت می کند.
می خواهید باور کنید یا نه ولی نیم کره راست با نیمکره چپ تفاوت دارد. باید نیمکره چپ را از کار بیندازید، شما به نیمکره راست هر چیزی را بگویید همان را باور می کند. بگویید من می خواهم تا دو سال دیگر یک میلیون دلار پول داشته باشم، باور می کند. بگویید فلان خانه را می خواهم که بر روی دریا باشد و من هر روز صبحانه را در آنجا می خورم آیا می توانید نسیم دریا را حس کنید؟ آیا می توانید مزه شوری دریا را حس کنید؟
این مساله خنده دار است ولی کار می کند
It’s funny but it works
ذهن نیمه هشیار شما تمامی اطلاعاتی را می گیرد و آن را به واقعیت ها تبدیل می کند. شما چه اطلاعاتی به مغز خود می دهید؟ پس اگر هیچ چیزی هم ندارید باز مهم نیست، برای مغز خود بلف بزنید تا باور کند.
Fake it till you make it
از شما می پرسند: ? Are you doing this Business
بگویید:Greet, Excellent عالی از این بهتر نمی شود. حتی اگر نمی دانید عالی بودن در یک کار چه معنایی می دهد و آیا واقعا شما عالی هستید یا نه باز هم بگویید: عالی، چون شما در حال صحبت کردن با ذهن نیمه هشیار هستید و او هر چیزی را بگویید باور می کنید.
4-Keep your eyes on the prize
خیلی از افراد تمرکز خود را بر روی زندگی و رویاهای وهدفهای زندگیشان را از دست داده اند و هیچ وقت به موقعیتها فکر نمی کنند، برای اینکه از احتمالات منفی می ترسند و نگران هستند به جای آنکه به اهدافشان فکر کنند و آنها را ببینند، به نگرانیها و ترسها فکر می کنند.
What you think, you do
What you think, you look
What you think, you are
برای خودتان دست بزنید، چون شما بر روی موفقیت تمرکز کردید، اگر آرزو نداشتید، اگر خواهان پیشرفت نبودید، هیچ وقت به این مطلب را نمی خواندید، پس شما بر روی یک نکته مثبت تمرکز کردید.
آیا این مطلب می تواند مرا موفق کند؟
این سوال خوبی است و نشان می دهد مغز شما و نیمکره راست مغز شما و ذهن نیمه هوشیار شما خواهان پیروزی و پولدار شدن است، برای همین این مطلب را می خوانید.
استفان كاوي (از سرشناسترين چهرههاي علم موفقيت)ميگويد:
صبح يك روز تعطيل در نيويورك سوار اتوبوس شدم. تقريباً يك سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند و يا سرشان به چيزي گرم بود و درمجموع فضايي سرشار از آرامش و سكوتي دلپذير برقرار بود تا اينكه مرد ميانسالي با بچههايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير كرد. بچههايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب ميكردند. يكي از بچهها با صداي بلند گريه ميكرد و يكي ديگر روزنامه را از دست اين و آن ميكشيد و خلاصه اعصاب همهمان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها كه دقيقاً در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلاً به روي خودش نميآورد و غرق در افكار خودش بود.
بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقاي محترم! بچههايتان واقعاً دارند همه را آزار ميدهند. شما نميخواهيد جلويشان را بگيريد؟»
مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد ميافتد، كمي خودش را روي صندلي جابجا كرد و گفت: «بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برميگرديم كه همسرم، مادر همين بچهها٬ نيم ساعت پيش در آنجا مرده است. من واقعاً گيجم و نميدانم بايد به اين بچهها چه بگويم. نميدانم كه خودم بايد چه كار كنم و ... و بغضش تركيد و اشكش سرازير شد.»
استفان كاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره ميپرسد: «صادقانه بگوييد آيا اكنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نميبينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟»
و خودش ادامه ميدهد كه: «راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم
واقعاً مرا ببخشيد. نميدانستم. آيا كمكي از دست من ساخته است؟ و...»
اگر چه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم كه اين مرد چطور ميتواند تا اين اندازه بيملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب ميخواستم كه هر كمكي از دستم ساخته است انجام بدهم. شرح
حقيقت اين است كه به محض تغيير برداشت٬ همه چيز ناگهان عوض ميشود. كليد يا راه حل هر مسئلهاي اين است كه به شيشههاي عينكي كه به چشم داريم بنگريم. شايد هر از گاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنيم و در واقع برداشت يا نقش خودمان را تغيير بدهيم تا بتوانيم هر وضعيتي را از ديدگاه تازهاي ببينيم و تفسير كنيم. آنچه اهميت دارد خود واقعه نيست بلكه تعبير و تفسير ما از آن است.
قدرت ضمیر ناخودآگاه خود را درک کنید؛ اگر واقعاً قصد دارید که در زندگی خود به موفقیت و کامیابی دست پیدا کنید، باید بدانید که ذهن ناخودآگاهتان به چه صورت کار می کند و از خود واکنش نشان می دهد. باید به این امر اعتقاد داشته باشد که هیچ گاه برای دست یابی به رویاها و آرزوها دیر نیست.
“هیچ گاه برای تبدیل شدن به آن فردی که می خواهید، دیر نیست.” جرج الیوت
مغز انسان به دو قسمت تقسیم می گردد: خودآگاه و ناخودآگاه. شاید تا کنون بارها از زبان دانشمندان شنیده باشید که افراد تنها از ۱۰% ذهن خودآگاه خود استفاده مینمایند. باید توجه داشت که ضمیر ناخودآگاه بسیار بزرگ تر و نیرومند تر عمل می کند و در حدود ۹۰% دیگر از واکنش های ذهنی ما را نیز همین قسمت تحت کنترل خود دارد. آیا می دانید ممکن است در زندگی شما چه اتفاقاتی روی دهد اگر بتوانید به طور کامل از ضمیر ناخودآگاه ذهن خود استفاده کنید؟ بله می توانید از قدرت جادویی آن برای پیشبرد و ارتقای زندگی خود بهره بگیرید.
● عملکرد ضمیر ناخودآگاه
ضمیر ناخودآگاه در محل استقرار خود از ما محافظت کرده و ما را زنده نگه می دارد. هر چیزی را که در زندگی خود با حواس پنجگانه مان احساس می کنیم ، تمام چیزهایی را که می بینیم، می شنویم، حس می کینم، می چشیم و بو می کنیم برای تحلیل و بررسی های آتی به ذهن فرستاده می شوند و در قسمت ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره خواهد شد.
در این قسمت از ذهن، نوعی مرجع کامل پیرامون کلیه وقایع زندگی ما درست می شود. فرض کنید شما یک تجربه منفی را در زندگی خود بدست آورده باشید، در این شرایط خاطره آن واقعه ناگوار در ذهن شما ثبت و ضبط خواهد شد. اگر در هر زمان دیگری با یک چنین رویدادی به طور مجدد در زندگی خود مواجه شوید، ضمیر ناخودآگاه به طور اتوماتیک آن خاطره منفی را به یاد می آورد و فوراً احساسات، تصاویر و خاطرات مشابه را به ذهن می فرستد. کلیه خاطرات گذشته را به یاد شما می آورد و به شما آموزش می دهد که چگونه می توانید با در نظر گرفتن کلیه احساسات و افکارتان به آن پاسخ دهید.
یک نمونه مناسب که می توان در این زمینه مطرح کرد، مثال همان کتری پر از آب در حال جوشیدن است. اگر دست شما یک مرتبه با کتری بسوزد در ذهن شما حک میشود که کتری داغ بوده و می تواند دست شما را بسوزاند و به شما آسیب وارد سازد. اگر یک چنین قابلیتی را نداشتیم، آنوقت به تکرار اشتباهات خود ادامه میدادیم.
ضمیر ناخودآگاه این قابلیت را دارد که در آن واحد کارهای متفاوت را انجام داده و واکنش های بیشماری را بررسی کند. در عین حال شما می توانید راه بروید، تنفس کرده، و قلبتان ضربان خود را داشته باشد و … کلیه این وقایع در ذهن فرد ثبت می شود. لازم به ذکر است که ذهن انسان به صورت ۲۴ ساعته در حال فعالیت می باشد، یکسره و بدون توقف و استراحت.
یکی دیگر از نمونه های بارز ضمیر ناخودآگاه، رانندگی است. زمانیکه شما در حال رانندگی هستید، اصلاً به نحوه عملکرد خود فکر نمی کنید و تمام اعمال خود را با فکر انجام نمی دهید، بلکه همه کارها به صورت اتوماتیک وار انجام می شوند، شما فقط رانندگی می کنید.
نکته مثبتی که در مورد ضمیر ناخواگاه وجود دارد این است که ما را قادر می سازد تا آرزوها و اهداف خود را عملی کنیم. می توانید ذهن خود را طوری برنامه ریزی کنید که سبب موفقیت شما در تمام عرصه های زندگی گردد.
کلیه افکار، رفتار، و تجربیاتی که از طریق ذهن خوآگاه درک می گردند، در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت و ضبط می شوند، اما نکته جالبی که باید در این زمینه به خاطر داشت آن است که ضمیر ناخوآگاه هیچ گونه تفاوتی میان واقعیت ها و تصورات ذهنی فرد قائل نمی شود. برای ضمیر ناخودآگاه فرد، محدودیتی در زمینه زمان و مکان وجود ندارد.
یکی از بهترین تکنیک هایی که از طریق آن می توانید ضمیر ناخودآگاه خود را برنامه ریزی کنید، این است که موفقیت را در ذهن خود به تصویر بکشید. این کار به شما کمک می کند تا بتوانید به صورت خودآگاه جذب چیزهایی بشوید که آنها را میخواهید. به این منظور می بایست تصاویری را که برایتان خوشایند هستند در ذهن خود مجسم کنید. این تجسم هم شامل احساسات شما می شوند و هم افکارتان.
فکر کردن به چیزهای خوب و مثبت همچنین می تواند ضمیر ناخودآگاه رادر رسیدن به موفقیت ترغیب کند. شما این قدرت را دارید که افکار خودتان را انتخاب کنید. باید نسبت به چیزهایی که فکر می کنید، آگاه بوده و آنها را به طور کنترل تحت کنترل خود در آورید. به هر چیزی که فکر می کنید، از قسمت خودآگاه مغز به قسمت ناخوداگاه فرستاده می شود و ضمیر ناخودآگاه نیز آنرا به عنوان یک حقیقت می پذیرد. هیچ گاه به خودتان نگویید که: “من شکست می خورم”، “توانایی انجام این کار را ندارم”، و یا “قابلیت انجام چنین کاری را ندارم”؛ چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آنرا باور کرده و به عنوان یک حقیقت آنرا می پذیرد.
باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، و سلامت و عشق فکر کند.
با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه، و هر چیز دیگری را که فکرش را بکنید به زندگی خود وارد کنید. میتوانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها راحس کرده و لذت ببرید.
ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاهمان وجود دارد، پا به دنیا می گذاریم. فقط باید یاد بگیریم که چگونه می توانیم تا بیشترین حد از آن استفاده نماییم.
اگر شما تمایل شدیدی به موفقیت داشته باشید، می توانید قدرت، نیرو و توان ضمیر ناخودآگاه خود را به منصه ظهور برسانید
یک نتورکر موفق اهداف زندگیش را بطور دقیق روی کاغذ می نویسید. چرا؟ زیرا اولین قدم برای شروع این کار تعیین هدف است. برای کشتی، که هدفی نداشته باشد باد موافق و مخالف بی معنی است.
یک نتورکر موفق هر روز نسبت به روز گذشته اطلاعاتش را در زمینه کارش بالا میبرد، زیرا سرمایه واقعی در این کار اطلاعات است. در موج سوم فقیر کسی است که اطلاعات نداشته باشد.
یک نتورکر موفق برای کار کردن بایستی فرد متعهدی نسبت به اهداف و زیر مجموعه هایش باشد در غیر اینصورت شکست خواهد خورد.
یک نتورکر موفق هیچگاه وقت خود را صرف کارهای بی ارزش نمیکند چون در این حرفه هر چقدر وقت بیشتری صرف کند موفقیت بیشتری بدست خواهد آورد.
یک نتورکر موفق سعی میکند روز بروز در رفتار خود تجدید نظر کند چون روزی الگوی یک سازمان بزرگ خواهد بود.
یک نتورکر موفق همواره در کار خویش صادق است زیرا همه افراد به نوعی به هم سود میرسانند و جائی برای دروغ نمی ماند.
یک نتورکر موفق هرگز واژه ای بنام شکست را در الفبای زندگی خود نمی پذیرد بلکه از شکست بعنوان مقدمه پیروزی یاد میکند.
یک نتورکر موفق به راحتی به همنوع خود کمک میکند چون آموخته است که در زندگی به هر آنچه بخواهی می رسی، بشرط آنکه دیگران را نیز در تحقق اهدافشان یاری کنی.
یک نتورکر موفق براحتی تغییر میکند بدین معنی که اگر همان گونه فکر کند که قبلا فکر میکرده نتیجه جدیدی بدست نخواهد آورد.
یک نتورکر موفق به خود افتخار میکند زیرا عضو یکی از موفق ترین کمپانی های دنیا شده که امروزه از او بعنوان پدیده یاد میکنند.
یک نتورکر موفق هرگز به کار خود شک نمی کند زیرا هر کس خواسته با این پدیده مواجه شود راهی جز سر تعظیم پیدا نکرده است.
یک نتورکر موفق هرگز از توهین و افترا دیگران دلسرد نمی شود زیرا میداند.
سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین بشکست/قیمت سنگ نیافزایدو زر کم نشود
یک نتورکر موفق به عهد خود وفادار است زیرا مدیون است که زیرمجموعه هایش را به سود برساند
دوست عزیز نتورکر اگر چنین نیستی بدان که باید در باورهایت تجدید نظرکنی،و این از افتخارات دوستانت هست که تورا یاری کنند.
ازمخالفت مهراس،چرا که بالها درخلاف باد و نه موافق ان به پرواز در می آیند
" yager " در یکی از شهرهای کوچک نیویورک بعنوان فروشنده آبجو شروع به کار کرد . بسیاری از مردم در آن شهر آس و پاس بودند و وضعیت مناسب اقتصادی نداشتند . و نیز هیچکدام از آنها از اینکه از زندگی و کار یکنواخت در کارخانه خارج شوند امیدی نداشتند .
" yager " در روزهای اول به آنها می گفت ما کسی را نمی شناسیم که رویاهای بزرگی در سر داشته باشد و یا حداقل درباره ی آنها حرفی بزند . زمانی که yager درباره ی رویاهایش از آینده صحبت می کرد دوستانش او را مسخره می کردند .
" yager " تحصیلات کمی داشت . هیچ پولی در بساط نداشت و هیچ در مورد تجارت نمی دانست . آنها به yager می گفتند : فکر می کنی چه کسی هستی نمی توانی به رویاهایت برسی.
بد اقبالی که yager باید بر آن فائق می آمد این حقیقت بود که لکنت زبان داشت . به نحوی که یک پرزنت معمولی ۲ ساعته را ۴ ساعت طول می داد . همین موضوع کافی بود تا او همه چیز را رها کند و تسلیم شود . اما هیچکدام از این مسائل باعث نشد او با شجاعت کامل بدنبال اهدافی که برای خود مشخص کرده بود نرود .
اما موضوع به این سادگی هم نبود . زمانی که خواست کارش را شروع کند مشغول انجام وظایف شغل روزانه اش بود . و در شب از خانه بیرون می رفت و پرزنت های خود را انجام می داد و این باعث میشد که اغلب اوقات دیر به خانه برگردد .
yager همچنین مسئولیت مضاعفی در برابر همسرش داشت . همسری که در حال بزرگ کردن هفت بچه کوچکشان بود و از طرفی هم سخت وابسته به شوهرش بود .
dexter yager ابتدا هدفهای کوچکی برای خودش انتخاب کرد و وقتی به اهدافش می رسید به دنبال اهداف بزرگتری می رفت. و در واقع او بعد از تحقق هر هدف اهداف بزرگتری برای خودش تعیین می کرد.
او معتقد بود مهمترین اصل در این تجارت داشتن یک رویای بزرگ است . رویایی که هر روز باید به آنها نگاه کنیم و به آنها فکر کنیم!
کلید موفقیت دیگر او این بود که هر روز مطالب مثبت می خواند و نوارهای انگیزه بخش گوش می کرد .
حفظ ذهنیت در یک وضعیت روحی مثبت به او اجازه می داد که سرانجام یک سیستم آموزشی فوق العاده و عالی ایجاد نماید و این کار به او کمک کرد تا بزرگترین مجموعه در تاریخ " m . l . m " را بوجود آورد .
dexter عاشق مردم بود و دوست داشت آنها را موفق ببیند. « تخصص من اینست که مردم را دوست بدارم و نسبت به آنها دلسوزی کنم . من به مردم می آموزم نسبت به خود مسئولیت داشته باشند و به آنها یاد می دهم چگونه از تمام توان خود استفاده کنند برای رسیدن به فراتر از آنجایی که فکر می تواند برود . »
dexter می گوید : « موفقیت ربطی به شانس ندارد . موفقیت یک هدیه نیست که به شما ارزانی شود.موفقیت یعنی کار بعلاوه شکست . << مردم باید به تجارتشان آنگونه نگاه کنند که به بچه هایشان می نگرند . بیاد بیاورید زمانی که کودک نوپا میخواهد شروع به راه رفتن کند . او اولین قدم را لرزان بر میدارد و به زمین می افتد . آیا ما به آنها می گوییم چرا از تلاش دست بر نمیداری . نه ما میدانیم آنها در نهایت یاد خواهند گرفت که چگونه راه روند .
در حال حاضر بزرگ شده ایم . آیا تمام افتادن هایمان را بیاد می آوریم؟! نه در حال حاضر فقط راه میرویم.
« موفقیت چیزی نیست که صرفا از روی تصادف اتفاق بیفتد . آنچه را که کاشته اید درو میکنید و این شما هستید که همیشه حق انتخاب دارید که چه چیزی را بکارید . »
« اولین قدم برای موفقیت این است که طرز فکر خود را تغییر دهید . تغییر ذهنیت از یک شکست خورده به یک برنده . زمانی که شما طرز فکر خود را تغییر دهید زندگی شما تغییر می کند . »
یاگر از طراحان اولیه مولتی لول مارکتینگ amways بوده
چرا فقط بعضي از افراد در بازاريابي شبكه اي، دولتمند مي شوند؟
عليرغم اينكه نمايش تلويزيوني oprah winfrey را ديده باشيد يا نه، بهر جهت داستان موفقيت او بسيار جذاب است. شما بهيچ وجه نمي توانيد بگوييد موفقيتي كه او كسب كرده، نتيجة شرايط خاص اجتماعي بوده كه در آن رشد كرده است. در حقيقت، او از يك خانوادة از هم گسيخته بود و در كودكي مورد هرگونه بدرفتاري قرار گرفت. او يك زن آفريقايي ـ آمريكايي بود. اين فاكتورهاي تبعيض ( زن و سياه ) احتمالاً موانع سرسختي در مسير او بحساب مي آمدند. پس چرا او امروز يك ميلياردر است درحاليكه بسياري از مردان سفيدپوستي كه درس خواندة هاروارد بوده و در شرايط اجتماعي بسيار خوبي رشد كرده اند، الان فقط يك زندگي ساده را تجربه مي كنند؟ آيا تاكنون به اين موضوع انديشيده ايد كه چرا موفقيت، ظاهراً خيلي راحت به سراغ بعضي ها مي آيد درحاليكه ديگران براي انجام هر كاري بايد بجنگند؟ چه چيزي تفاوت را ايجاد مي كند؟
موفقيت در بازاريابي شبكه ای ( mlm ) يا هر مقولة ديگري در زندگي، قابل پيش بيني است و از طريق پيروي كردن از اصولي كه همة ميليونرها بكار مي برند و با گذشت زمان آزمايش شده است، قابل تكثير نيز مي باشد. در واقع، اگر در مورد اصول دولتمندي، آموزشي نديده باشيد، هرگز تنعّم را در زندگيتان تجربه نخواهيد كرد. يا حداقل براي مدت طولاني تجربه نخواهيد كرد. نمي خواهم شما را بترسانم، اما اگر بدون يادگيري اين اصول، به طريقي در mlm به ثروت رسيده ايد، نمي توانيد آن را حفظ كنيد. مدرك مي خواهيد؟ فقط كافي است افرادي را ببينيد كه در بخت آزمايي ها برنده شدند.
ويليام باد پاست در سال 1988 در بخت آزمايي پنسيلوانيا،16.2 ميليون دلار برنده شد. اما حالا زندگيش را به كمك بيمة تأمين اجتماعي و بُن غذا كه حدود 450 دلار در ماه است، مي گذراند.
كِن پراكسيماير هنگامي كه در بخت آزمايي ميشيگان برندة 1 ميليون دلار شد، يك چرخكار بود. او سپس به كاليفرنيا رفت و همراه برادرانش به تجارت ماشين پرداخت و بعد از 5 سال ورشكست شد.
سوزان مولينس در سال 1993 در بخت آزمايي ويرجينيا، 4.2 ميليون دلار برنده شد و حالا تا خرخره در بدهي فرو رفته است.
اِوِلين آدامز مي گويد: " برنده شدن در بخت آزمايي، هميشه آنطور كه سروصدا مي كند، نيست. " او در بخت آزمايي نيوجرسي، نه يكبار بلكه دو بار در سالهاي 1985 و 1986 مجموعاً برندة 5.4 ميليون دلار شد. اكنون در يك تريلر، زندگي مي كند و همة آن پول را از دست داده است.
جانت لي از ميسوري در سال 1993، برندة 18 ميليون دلار شد. سپس به دلايل مختلفي مانند مقاصد سياسي، آموزشي و عامّه پسندانه، همة پولش را بخشيد. بر طبق گزارشات منتشره، هشت سال بعد از برنده شدنش، ورشكست شده بود و تنها چيزي كه داشت 700 دلار در حساب بانكي اش بود.
ويلي هارت از ميشيگان در سال 1989، برندة 3.1 ميليون دلار شد اما دو سال بعد از آن، پولي در بساط نداشت و متهم به قتل نيز بود. وكيلش مدعي است كه او بخت و اقبالش را صرف طلاق و كوكائين كرد.
هر فردي يك ترموستات مالي دارد و همانگونه كه ترموستات، ميزان حرارت خانة شما را كنترل مي كند، ترموستات مالي شما نيز هم اكنون روي ميزان پولي كه معمولاً در بساط داريد تنظيم شده است. اگر بهر طريقي از راه بيزينس mlm به پولي بيش از آنچه كه ترموستات ماليتان برايش تنظيم شده است، برسيد، شبيه برندگان بخت آزمايي كه در بالا ذكر كرديم، حتماً آنرا از دست خواهيد داد تا به سطح مناسب مالي خودتان برسيد. اگر مي خواهيد پول بيشتري از بيزينس mlm خودتان بدست آوريد يا پولي را كه بدست آورده ايد حفظ كنيد، بايد درجة تنظيم ترموستات ماليتان را بالا ببريد.
چگونه درجة ترموستات ماليتان را افزايش دهيد؟ با يادگيري و تمرين اصول دولتمندي. همة ميليونرهاي خودساخته با اين اصول، زندگي مي كنند. اگر هم اكنون در mlm موفق نيستيد، احتمالاً بدين دليل است كه آن اصولي كه oprah و ساير ميلياردرها و ميليونرها را به موفقيت رسانده، بكار نمي بريد. همة آن چيزي كه بين شما و موفقيتتان فاصله انداخته است، كاربرد همين قوانين كلي است.
كجا مي توانيد اين اصول را فرا بگيريد؟ بهترين جا، همان افرادي هستند كه اين قوانين را فهميده و با بهره گيري از آنها به موفقيت رسيده اند. براي رسيدن به مقصد، هيچ راهي سريعتر از آن نيست كه يك مربّي خوب پيدا كنيد تا راهنماي شما در مسيرتان باشد. شخصي كه بدان نياز داريد كسي است كه قبلاً به مقصد شما رسيده باشد و صدالبته بخواهد كه اصول دولتمندي را به شما بياموزد. البته همة افراد موفق، نسبت به اين اصول، آگاهي كامل ندارند هر چند كه آنها را بطور طبيعي بكار مي برند.
روش مناسب ديگري براي يادگيري اين اصول، استفاده از بهترين كتابي است كه تاكنون دربارة موفقيت به رشتة تحرير درآمده است: " بينديشيد و ثروتمند شويد " اثر ناپلئون هيل. هر چند اصولي كه بدان نياز داريد در اين كتاب موجود است، اما بايد روي آنها كار كنيد تا اين اصول را كشف كرده، آنها را بفهميد و سپس به آنها عمل كنيد. كتاب ناپلئون هيل كلاً در مورد استفاده از همان ابزاري است كه ميليونرها براي رسيدن به نتايج دلخواهشان از آنها بهره مي گيرند. اگر هنوز به توفيق مالي كه مدنظرتان است نرسيده ايد، شايد همة آن چيزي كه بدان نياز داريد كمي آموزش از طريق يك مربي در زمينة موفقيت در mlm و يا يادگيري و تمرين اصول كتاب ناپلئون هيل باشد.
گاهي همة آن چيزي كه نياز است، كمي تغييرات زيركانه در چارچوبهاي ذهني تان است تا تفاوتهاي شگرفي در نتايجتان حاصل شود.
چرا فقط بعضي از افراد در بازاريابي شبكه اي، دولتمند مي شوند؟
عليرغم اينكه نمايش تلويزيوني oprah winfrey را ديده باشيد يا نه، بهر جهت داستان موفقيت او بسيار جذاب است. شما بهيچ وجه نمي توانيد بگوييد موفقيتي كه او كسب كرده، نتيجة شرايط خاص اجتماعي بوده كه در آن رشد كرده است. در حقيقت، او از يك خانوادة از هم گسيخته بود و در كودكي مورد هرگونه بدرفتاري قرار گرفت. او يك زن آفريقايي ـ آمريكايي بود. اين فاكتورهاي تبعيض ( زن و سياه ) احتمالاً موانع سرسختي در مسير او بحساب مي آمدند. پس چرا او امروز يك ميلياردر است درحاليكه بسياري از مردان سفيدپوستي كه درس خواندة هاروارد بوده و در شرايط اجتماعي بسيار خوبي رشد كرده اند، الان فقط يك زندگي ساده را تجربه مي كنند؟ آيا تاكنون به اين موضوع انديشيده ايد كه چرا موفقيت، ظاهراً خيلي راحت به سراغ بعضي ها مي آيد درحاليكه ديگران براي انجام هر كاري بايد بجنگند؟ چه چيزي تفاوت را ايجاد مي كند؟
موفقيت در بازاريابي شبكه ای ( mlm ) يا هر مقولة ديگري در زندگي، قابل پيش بيني است و از طريق پيروي كردن از اصولي كه همة ميليونرها بكار مي برند و با گذشت زمان آزمايش شده است، قابل تكثير نيز مي باشد. در واقع، اگر در مورد اصول دولتمندي، آموزشي نديده باشيد، هرگز تنعّم را در زندگيتان تجربه نخواهيد كرد. يا حداقل براي مدت طولاني تجربه نخواهيد كرد. نمي خواهم شما را بترسانم، اما اگر بدون يادگيري اين اصول، به طريقي در mlm به ثروت رسيده ايد، نمي توانيد آن را حفظ كنيد. مدرك مي خواهيد؟ فقط كافي است افرادي را ببينيد كه در بخت آزمايي ها برنده شدند.
ويليام باد پاست در سال 1988 در بخت آزمايي پنسيلوانيا،16.2 ميليون دلار برنده شد. اما حالا زندگيش را به كمك بيمة تأمين اجتماعي و بُن غذا كه حدود 450 دلار در ماه است، مي گذراند.
كِن پراكسيماير هنگامي كه در بخت آزمايي ميشيگان برندة 1 ميليون دلار شد، يك چرخكار بود. او سپس به كاليفرنيا رفت و همراه برادرانش به تجارت ماشين پرداخت و بعد از 5 سال ورشكست شد.
سوزان مولينس در سال 1993 در بخت آزمايي ويرجينيا، 4.2 ميليون دلار برنده شد و حالا تا خرخره در بدهي فرو رفته است.
اِوِلين آدامز مي گويد: " برنده شدن در بخت آزمايي، هميشه آنطور كه سروصدا مي كند، نيست. " او در بخت آزمايي نيوجرسي، نه يكبار بلكه دو بار در سالهاي 1985 و 1986 مجموعاً برندة 5.4 ميليون دلار شد. اكنون در يك تريلر، زندگي مي كند و همة آن پول را از دست داده است.
جانت لي از ميسوري در سال 1993، برندة 18 ميليون دلار شد. سپس به دلايل مختلفي مانند مقاصد سياسي، آموزشي و عامّه پسندانه، همة پولش را بخشيد. بر طبق گزارشات منتشره، هشت سال بعد از برنده شدنش، ورشكست شده بود و تنها چيزي كه داشت 700 دلار در حساب بانكي اش بود.
ويلي هارت از ميشيگان در سال 1989، برندة 3.1 ميليون دلار شد اما دو سال بعد از آن، پولي در بساط نداشت و متهم به قتل نيز بود. وكيلش مدعي است كه او بخت و اقبالش را صرف طلاق و كوكائين كرد.
هر فردي يك ترموستات مالي دارد و همانگونه كه ترموستات، ميزان حرارت خانة شما را كنترل مي كند، ترموستات مالي شما نيز هم اكنون روي ميزان پولي كه معمولاً در بساط داريد تنظيم شده است. اگر بهر طريقي از راه بيزينس mlm به پولي بيش از آنچه كه ترموستات ماليتان برايش تنظيم شده است، برسيد، شبيه برندگان بخت آزمايي كه در بالا ذكر كرديم، حتماً آنرا از دست خواهيد داد تا به سطح مناسب مالي خودتان برسيد. اگر مي خواهيد پول بيشتري از بيزينس mlm خودتان بدست آوريد يا پولي را كه بدست آورده ايد حفظ كنيد، بايد درجة تنظيم ترموستات ماليتان را بالا ببريد.
چگونه درجة ترموستات ماليتان را افزايش دهيد؟ با يادگيري و تمرين اصول دولتمندي. همة ميليونرهاي خودساخته با اين اصول، زندگي مي كنند. اگر هم اكنون در mlm موفق نيستيد، احتمالاً بدين دليل است كه آن اصولي كه oprah و ساير ميلياردرها و ميليونرها را به موفقيت رسانده، بكار نمي بريد. همة آن چيزي كه بين شما و موفقيتتان فاصله انداخته است، كاربرد همين قوانين كلي است.
كجا مي توانيد اين اصول را فرا بگيريد؟ بهترين جا، همان افرادي هستند كه اين قوانين را فهميده و با بهره گيري از آنها به موفقيت رسيده اند. براي رسيدن به مقصد، هيچ راهي سريعتر از آن نيست كه يك مربّي خوب پيدا كنيد تا راهنماي شما در مسيرتان باشد. شخصي كه بدان نياز داريد كسي است كه قبلاً به مقصد شما رسيده باشد و صدالبته بخواهد كه اصول دولتمندي را به شما بياموزد. البته همة افراد موفق، نسبت به اين اصول، آگاهي كامل ندارند هر چند كه آنها را بطور طبيعي بكار مي برند.
روش مناسب ديگري براي يادگيري اين اصول، استفاده از بهترين كتابي است كه تاكنون دربارة موفقيت به رشتة تحرير درآمده است: " بينديشيد و ثروتمند شويد " اثر ناپلئون هيل. هر چند اصولي كه بدان نياز داريد در اين كتاب موجود است، اما بايد روي آنها كار كنيد تا اين اصول را كشف كرده، آنها را بفهميد و سپس به آنها عمل كنيد. كتاب ناپلئون هيل كلاً در مورد استفاده از همان ابزاري است كه ميليونرها براي رسيدن به نتايج دلخواهشان از آنها بهره مي گيرند. اگر هنوز به توفيق مالي كه مدنظرتان است نرسيده ايد، شايد همة آن چيزي كه بدان نياز داريد كمي آموزش از طريق يك مربي در زمينة موفقيت در mlm و يا يادگيري و تمرين اصول كتاب ناپلئون هيل باشد.
گاهي همة آن چيزي كه نياز است، كمي تغييرات زيركانه در چارچوبهاي ذهني تان است تا تفاوتهاي شگرفي در نتايجتان حاصل شود.
دوستان عزیز، من اعتقاد دارم که شما برای تبدیل شدن به یک نتورکر موفق، به یک خصوصیت مهم نیازمندید، اگر شما مشتاق موفقیت باشید، آنگاه موفق خواهید شد، دیگر ساده تر از این توضیحی وجود ندارد.
اگر شما به تمام جوانبی که در تجارت تان است نگاهی بیندازید، محصولتان، مهارت هایتان، پلنها، ابزار بازاریابی و غیره، همه در درجه دوم قرار دارند، نگرش تان در وهله اول قرار دارد ، اگر شما به اندازه کافی خواهان موفقیت باشید، اگر آتش اشتیاق در قلبتان شعله بکشد، آنگاه شما به موفقیت خواهید رسید.
وقتی که من فعالیتم را در بازاریابی شبکه ای آغاز نمودم، به احتمال زیاد موقعیتم با شرایط حال حاضر شما تفاوت چندانی نداشت. من بصورت پاره وقت کارم را شروع کردم. کار دائمی من تخصص خنثی سازی بمب های زیر آبی در نیروی دریائی ایالات متحده بود.
من به تازگی از جنگ اول خلیج فارس بازگشته بودم. آنطور که به من گفتند، وضعیت جسمی من در شرایط بسیار بدی بوده. من به ایالات متحده بازگردانده شدم، به مرکز نیروی دریائی در مریلند. به هر حال من این کار را مهیج یافتم. در واقع آنچه من می خواستم یک راه مطمئن برای بدست آوردن درآمدی اساسی بود که همزمان بتواند خدمات با ارزشی به دیگران نیز ارائه دهد. روزی یک ترکیب بسیار جالب از این دو مسئله را در یک آگهی در روزنامه واشنگتن پست یافتم.
در ابتدا خیلی محتاط بودم. آنچه درباره بازاریابی شبکه ای از فردی که آن آگهی را گذاشته بود شنیدم تقریباً باور نکردنی بود. من با او در خانه اش در حومه شهر مریلند ملاقات کردم. برای شخصی مثل من که از خانواده ای کارگری و از شهری کوچک از ایالت تنسی آمده بودم، چنان تجملاتی باور نکردنی بود. این مرد مسلماً به یک کار حسابی مشغول بود.
در پایان ملاقاتمان، او یک نوار ویدئوئی با عنوان “نوبت شما برای برنده شدن” به من داد. من با علاقه آنرا پذیرفتم، هر چند با خجالت به او گفتم که من دستگاه پخش ویدئو برای دیدن این فیلم ندارم. اما من برای آموختن بیشتر درباره بازاریابی شبکه ای بسیار مشتاق بودم، اما در وقت نهاری روز بعد، من وانت باری درب و داغانم را به سمت فروشگاه محلی ناحیه مونتگومری راندم و مستقیم به بخشی که تلویزیون می فروختند رفتم.
مدیر آن قسمت وقتی داستان من را شنید، به من اجازه داد که آن فیلم را در تنها دستگاه پخش ویدئوئی که به تلویزیون متصل بود تماشا کنم. آن دستگاه در حقیقت به تمامی تلویزیون های آن طبقه فروش متصل بود. بنابراین به مدت ۴۵ دقیقه، من بهمراه مدیر، تمامی کارکنانش و چند مشتری و رهگذر به تماشای “نوبت شما برای برنده شدن” در تمامی ۲۷ تلویزیون فروشگاه ناحیه مونتگومری شدیم.
داستانی که برای همیشه زندگی مرا تغییر داد
هیچ چیز در آن ویدئو بیش از آنچه در انتها به نمایش درآمد زندگی مرا تحت تأثیر قرار نداد. آن داستان درباره نحوه آموزش کک ها در سیرک بود. اکنون نمی دانم شما چقدر درباره کک ها می دانید، این یک واقعیت حقیقی در طبیعت است که بسیار هم اعجاب انگیز است: کک ها می توانند تا ۳۳ سانتیمتر بپرند، درحدود ۲۰۰ برابر اندازه بدنشان. یعنی یک انسان ۱٫۷ متری بتواند ۳۴ متر بپرد!
اما کک های سیرک نمی توانند ۳۳ سانتیمتر بپرند. آنها حتی وقتی که درپوش را از روی ظرف شیشه ای بر می دارند هم نمی توانند بپرند. چرا؟ چون آنها آموزش داده شده اند که باور کنند نمی توانند به بیرون از ظرف بپرند، اصلاً مهم نیست که چقدر سخت باشد و یا چه مقدار تلاش کنند. این بطور قطع مخالف طبیعت است، اما این واقعیت است.
آموزش دهندگان به سادگی یک درپوش بر روی ظرف قرار می دهند و اجازه می دهند که کک ها سر خود را به آن بکوبند تا زمانی که کک ها متقاعد شوند که پرش بلند تر برای بیرون رفتن از ظرف نتیجه ای جز سردرد ندارد. خب من هرگز با یک کک مصاحبه نکرده ام، اما من به این نتیجه رسیدم که آنها سردرد می گیرند چون اگر ما نیز روی یک ترامپولین می پریدیم و سرمان به سقف می خورد سر درد می گرفتیم.
پایان ویدوئو بسیار خوب ساخته شده بود. اگر شما نخواهید برای کوبیدن سرتان خطر کنید، زخمی نخواهید شد. بگذارید این را به شکل دیگری بگویم. اگر نخواهید برای آزادی خودتان از موقعیت فعلی خطر کنید، هیچ دردی تحمل نخواهید کرد.
ما انسانها دوست داریم به هر قیمتی که شده از درد احتراز جوئیم. این شامل درد های احساسی مانند پس زده شدن و شکست نیز هست. این شامل درد های مالی از قبیل از دست دادن پول نیز می شود. و چون ما خودمان را برای باقی ماندن در اسارت مالی و احساسی (ظرف) آموزش داده ایم، هرگز به خودمان اجازه نمی دهیم که مزایائی که پس از پریدن به خارج از این ظرف بدست می آوریم را تجربه کنیم.
آنچه را در ابتدا گفتم به یاد بیاورید. نگرش مقدم بر هر چیزی قرار دارد و عاملی که موفقیت شما را در بازاریابی شبکه ای تعیین می کند، و در تمام زمینه های دیگر زندگی تان. برای موفقیت، شما باید بخواهید که به بیرون از ظرف بپرید. حالا به یک مسئله بسیار مهم رسیدیم، پس دقت کنید.
من حدود ۱۰ سال پیش از بازاریابی شبکه ای بازنشسته شدم، اما نه قبل از اینکه میلیون ها دلار درآمد داشته باشم و مجموعه ای بیش از ۵۶۰۰۰ نفر در بیش از ۲۶ کشور بسازم. من همچنان بصورت ممتد یک درآمد مستمر و اساسی از تجارتم در حالی که مدت زیادی است در آن فعالیت نمی کنم دریافت می کنم. توانائی ساختن درآمدی مستمر یکی از مشخصات عالی در بازاریابی شکبه ای است. موقعیت های محدودی می توانند این امکان را در اختیار شما قرار دهند.